انگشتر

انواع انگشتر و سنگ های قیمتی فیروزه حدید شرف الشمس عقیق یاقوت زبرجد و زمرد

انگشتر

انواع انگشتر و سنگ های قیمتی فیروزه حدید شرف الشمس عقیق یاقوت زبرجد و زمرد

خرید بهترین و زیباترین انگشترهای زنانه و مردانه با نقره اصل و سنگ های اصلی فیروزه نیشابوری عقیق یمنی حدید صینی شرف الشمس اصل با بهترین قیمت ها

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰


سهراب سپهری در سال هزار و سیصد و پنجاه و هشت به مریضی سرطان خون مبتلا گشت و به این عامل در آن سال برای درمان به انگلستان رفت، ولی پیشرفت مریضی به مرزی بود که نا امید برگشت. سهراب سپهری سرانجام در۱ اردیبهشت سال هزار و سیصد و پنجاه و نه در بیمارستان پارس تهران به عامل ابتلا به مریضی سرطان خون فوت نمود. صحن امامزاده سلطان علی بن محمد باقر روستای مشهد اردهال واقع در حوالی کاشان محل مدفون سهراب سپهری میباشد.


اشعار سهراب سپهری

حال به شعرهای سهراب توجه کنید.

روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد…
خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد
زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید
کور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ …
هر چه دشنام از لب خواهم برچید
هر چه دیوار از جا خواهم برکند
رهزنان را خواهم گفت : کاروانی آمد بارش لبخند
ابر را پاره خواهم کرد
من گره خواهم زد چشمان را با خورشید ، دل ها را با عشق ،سایه ها را با آب ،شاخه ها را با باد
و به هم خواهم پیوست،خواب کودک را با زمزمه زنجره ها
بادبادک ها به هوا خواهم برد
گلدان ها آب خواهم داد …
خواهم آمد ،سر هر دیواری میخکی خواهم کاشت
پای هر پنجره ای شعری خواهم خواند
هر کلاغی را کاجی خواهم داد
مار را خواهم گفت : چه شکوهی دارد غوک
آشتی خواهم داد
آشنا خواهم کرد
راه خواهم رفت
نور خواهم خورد
دوست خواهم داشت

داستان ترسناک

حتی نمیتونستم داد بزنم و ماشین هم همونطوری داشت می رفت وسط دره که تو ثانیه های آخر خودم رو به خدا اینقدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم قشنگ اشهد رو گفته بودم!!! تو ثانیه های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو پیچوند به سمت جاده من که هیچی نمیفهمیدم کلا داستانی شده بود عجیب !!!
ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه داشت می رفت ، همون دست میومد و فرمون رو به سمت جاده میپیچوند. از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم فکر نکردم !!! در ماشین رو باز کردم و خودم رو بیرون انداختم!!! اینقدر تند تند می دویدم که نفس نفس می زدم!!!(داستان ترسناک)
رسیدم به آبادی و رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو صندلی. بعد از اینکه به هوش اومدم جریان رو برای بقیه تعریف کردم. وقتی داستان تموم شد، تا چند لحظه همگی ساکت بودند یک دفعه در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس خیس اومدن تو.
یکی از اون دو نفر رو به دوستش داد زد: حسن! حسن! نگاه کن این همون کودنی هست که وقتی ما داشتیم ماشین رو هل می دادیم سوار ماشین شده بود!!!

غزل عاشقانه : حس می کنم …

یک غزل عاشقانه و شعر عاشقانه زیبا و بسیار حسی و احساسی را در ادامه می خوانیم :

حس می کنم ، حسم به تو حسی نو است
حسم برای حس تو ، شعری نو است
حس می کنم ، حس کرده ای احساس من
احساس حسم حاسد و جنسی نو است
حدسی بزن ، حسم حسود حس کسیت
احساس تو بر حس من ، حدسی نو است
در حس تو ، احساس من محسوس شد
احساس کن حس مرا ، حسی نو است
سحری بکن ای ساحر احساس من
هر حس تو نسبت من ، سحری نو است
مبحوس گشت احساس من از حس تو
حساس کن احساس خود ، فصلی نو است !!!

غزل عاشقانه: این را بدانید که بدون نظرات و انتقادات شما این صفحه بهبودی نخواهد داشت. بنابراین نظرات خود درباره غزل عاشقانه را برای ما بفرستید. (شعر عشق)

  • علی احسانی
  • ۰
  • ۰


پس از برگزاری مسابقات تست هوش پیشانی خوانی قبلی و برنده نشدن دو نفر از اساتید حرفه ای همین زمینه، همین دو نفر اعلام نمودند که شخص برنده در بیان جواب خویش خیلی زمان گذرانده می باشد و از برگزار کننده مسابقات تست هوش خواستند تا مسابقه ای دیگر را برگزار کند تا چه بسا بتوانند از خویش اعاده حیثیت کنند که با موافقت برگزارکننده مسابقه تست هوش رو به رو گردید و همان ها تصمیم گرفتند مسابقه ای را ترتیب دهند که تماما عادلانه باشد تا شخص مناسب انتخاب گردد پس به طرح تست هوش جالبی پرداختند :
تیم برگزاری مسابقه تست هوش همین دفعه به شرکت کنندگان کلا 5 عدد کلاه می دهد که دو کلاه به رنگ سفید میباشد و 3 کلاه نیز به رنگ مشکی است و سپس چراغ های اتاق را خاموش کرده و بر سر هر کدام از شرکت کنندگان یک عدد کلاه می گذارند و دو کلاه باقی مانده را در مکانی مخفی می نمایند و سپس چراغ های اتاق را روشن می نمایند و از شرکت کنندگان می خواهند رنگ کلاهی که بر سر دارند را تشخیص دهند در حالی که هیچ ابزار خاصی مثل آینه ندارند . پس از کمی تفکر مجددا آن برنده دوره ی قبلی در عین ناباوری رنگ کلاهی را که خویش بر سر دارد به درستی تشخیص می دهد که عامل شگفتی دو شرکت کننده ی دیگر می گردد.
تست هوشی که شما باید به آن پاسخ دهید این است که وی با این که هیچ ابزار خاصی در دسترس نداشته است و صرفا با دلیل و منطق چگونه به این نتیجه رسیده است و کلاه وی چه رنگی است ؟

پاسخ تست هوش را کمی پایین تر مشاهده نمایید . . .



نکته اساسی در این تست هوش این است که این مسابقه تا حدی غیرعادلانه است و به بخت و اقبال شرکت کنندگان نیز بستگی دارد .
به این صورت که اگر دو نفر از سه شرکت کننده کلاه سفید به سر داشته باشند نفر سوم حتما باید کلاه مشکی بر سر داشته باشد چرا که مجموعا دو کلاه سفید بیش تر موجود نیست بنابر این فردی که کلاه مشکی بر سر دارد با دیدن دو نفر دیگر که کلاه مشکی بر سر دارند متوجه می شود که کلاه خودش کلاه مشکی است .
به این دلیل اسم این تست هوش را تست هوش منطقی گذاشتیم که حالت های دیگری را نیز می توان متصور شد . حالت دیگری را نیز می توان متصور شد به این صورت که دو نفر کلاه سیاه و یک نفر کلاه مشکی بر سر دارد در این حالت افرادی که کلاه مشکی بر سر دارند احتمال بردن شان هست چرا که آن ها هر کدام قادر به دیدن یک کلاه مشکی و یک کلاه سفید هستند لذا با خود فرض می کنند که کلاه سفید بر سر دارند آن گاه باید شخصی که کلاه مشکی بر سر دارد فورا رنگ کلاه خودش را تشخیص دهد ( مانند حالت قبل تست هوش ) ولی چون آن فرد کلاه مشکی چیزی نگفته است لذا به این نتیجه می رسد که کلاه خودش هم مشکی است و برنده مسابقه تست هوش خواهد شد .حالت دیگری را نیز باید بررسی کرد و آن هم این است که اگر هر سه کلاه مشکی بر سر داشتند آن گاه دیگر تشخیص این که کلاه چه رنگی بر سر دارند عملا غیر ممکن بود و تنها در این حالت بود که مسابقه تست هوش عادلانه برگزار می شد . امیدواریم از این تست هوش که توسط هوش پارسی گردآوری شده است لذت برده باشید .


تقویت حافظه : اینترنت مقوی حافظه است؟

امروزه دسترسی به شبکه جهانی اینترنت امری عادی برای بسیاری از مردم شده است وبسیاری به راحتی می توانند به آن دست یابند. اما باید ببینیم که تاثیر آن بر تقویت حافظه چیست؟ آیا حافظه افزایش می یابد یا نه؟ تجربه شما در مورد تقویت حافظه و اینترنت چه بوده است؟
تضعیف یا تقویت حافظه تنها و تنها به شکل رفتار شما و شیوه ی استفاده از آن ربط پیدا می کند. زمانی را تصور کنید که شما از اینترنت به عنوان منبع برای تمامی اطلاعات خود می نگرید و هیچ چیز را به حافظه ی خود نمی سپارید. در این صورت حافظ ی شما روز به روز ضعیف تر می گردد، چرا که از آن استفاده نکرده اید. همانند وسیله ای که متروک باشد و کارایی خود را پس از مدتی از دست می دهد. اما اگر از اینترنت به عنوان وسیله ای برای افزایش معلومات و محفوظات خود می نگرید و هر گاه مطالب مفیدی در آن یافتید سعی می کنید آن را به خاطر بسپرید در این صورت اینترنت برای شما یک وسیله ی مفید خواهد بود.

شعر زیبا: گنجینه اشعار زیبا

این یکی از اشعار زیبا بسیار خوب و با آرایه سروده شده، حتما آن را بخوانید.
بی سبب نیست زمین سینه ی پر پر دارد
به خدا چشم تو یک فاجعه در بر دارد
با نسیم سحری شعله نکش می ترسم
کلبه ی حوصله ی شهر ترک بردارد
گر چه از بودن با تو تن ِ من می لرزد
فکر تو خواب و خیالی ست که در سر دارد
بوی خوش می وزد از سینه ی عطرآگینت
دل ِمن میل به دروازه ی قمصر دارد
یا به آتش بکش و یا به دلم راه بده
کوچه ی چشم تو یک مشت ستمگر دارد
فاصله درد عجیبی ست میان ِ من و تو …
عابری در قفس تنگ ، کبوتر دارد
گرچه تشویش دل و دین مرا سوزانده ….
پدر عشق بسوزد …….به تو باور دارد ….
سید مهدی نژادهاشمی

  • علی احسانی
  • ۰
  • ۰

یکی از دوستام تعریف می کرد که یک شب که داشت از روستای پدرش بر می گشته شهر تو جاده شمال نزدیکای اردبیل بوده که تصمیم میگیره از جاده قدیمی که با صفاتر بوده بیاد به خاطر همین مجبور بوده ک از وسط جنگل رد بشه!
دوستم ادامه این داستان ترسناک رو اینطوری تعریف کرد: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی 20کیلومتر از جاده دور شده بودم که ناگهانی ماشینم خاموش شد و هرکاری کردم روشن نشد که نشد.
وسط های جنگل، داشت شب می شد، نم نم بارون هم گرفته بود. اومدم بیرون یکمی با موتور ماشی سر و کله زدم دیدم نه میبینم، نه از موتور ماشین چیزی سر در میارم ک بتونم درستش کنم!!!(داستان ترسناک)
راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو کرفتم و مسیرم رو ادامه دادم. بدجوری داشت بارون میومد. با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام وبی صدا بغل دستم وایساد. منم اصلا معطل نکردم و فورا پریدم تو ماشین! اینقدر خیس شده بودم که به فکر اینکه توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم.
وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا برای این که از راننده تشکر کنم ولی دیدم هیچ کسی پشت فرمون و صندلی جلو ماشین نیست که نیست!!! کم کم داشتم به خودم میمومدم که ماشین یهو همونطور بی صدا راه افتاد هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعدو برق دیدم یه پیچ جلو راهمون سبز شد! همه بدنم یخ کرده بود از ترس و سرما!!!(داستان ترسناک)
حتی نمیتونستم داد بزنم و ماشین هم همونطوری داشت می رفت وسط دره که تو ثانیه های آخر خودم رو به خدا اینقدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم قشنگ اشهد رو گفته بودم!!! تو ثانیه های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو پیچوند به سمت جاده من که هیچی نمیفهمیدم کلا داستانی شده بود عجیب !!!
ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه داشت می رفت ، همون دست میومد و فرمون رو به سمت جاده میپیچوند. از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم فکر نکردم !!! در ماشین رو باز کردم و خودم رو بیرون انداختم!!! اینقدر تند تند می دویدم که نفس نفس می زدم!!!(داستان ترسناک)
رسیدم به آبادی و رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو صندلی. بعد از اینکه به هوش اومدم جریان رو برای بقیه تعریف کردم. وقتی داستان تموم شد، تا چند لحظه همگی ساکت بودند یک دفعه در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس خیس اومدن تو.
یکی از اون دو نفر رو به دوستش داد زد: حسن! حسن! نگاه کن این همون کودنی هست که وقتی ما داشتیم ماشین رو هل می دادیم سوار ماشین شده بود!!!

اینم یه جور داستان ترسناک بود دیگه!!! امیدوارم خوشتون اومده باشه و اگه از این داستان ترسناک نترسیدید حداقل خندیده باشید!!!

 داستان های عاشقانه : داستان عاشقانه زیبا

پدر دیروقت و خسته از کار به خانه برگشت. دم در پسر بچه پنج ساله اش را دید که در انتظارش بود.
سلام بابا ! یک سئوال از شما می تونم بپرسم ؟
– بله حتماً پسرم .چه سئوالی داری؟
– بابا ! شما برای هر یک ساعت کار چقدر پول می گیرید؟
پدر با ناراحتی جواب داد: به این مسئله چه کار داری؟ چرا چنین سئوالی میکنی؟
– فقط میخواهم بدانم.
– اگر باید بدانی ، بسیار خوب می توانم بگویم : 10 دلار
پسرک داستان عاشقانه ما در حالی که سرش پائین بود آهی کشید. سپس به پدرش نگاه کرد و گفت : امکانش هست 5 دلار به من قرض بدهید ؟
پدر عصبانی شد و گفت :
در صورتی که دلیلت برای پرسیدن همین سئوال ، تنها همین بود که پول برای خرید یک اسباب بازی مزخرف از من بگیری صد در صد در اشتباهی، فوری به اطاقت برگرد و فکر کن که به چه دلیل اینقدر خودخواه هستی؟ من هر روز سخت زحمت می کشم و برای چنین کارهای کودکانه وقتی ندارم. پسرک، آرام به اتاقش برگشت و در را بست.
پس از حدود یک ساعت که پدر قصه عاشقانه ما آرام تر گردید و فکر کرد که چه بسا با پسر کوچکش بسیاری تند برخورد کرده میباشد. چه بسا واقعآ چیزی بوده که او برای خریدنش به 5 دلار احتیاج داشته میباشد. به خصوص همین که بسیار کم پیشامد می افتاد پسرک از پدرش درخواست پول بکند. پدر به سوی اتاق پسر رفت و در را باز کرد.
– خوابیدی پسرم ؟
– نه پدر ، بیدارم.
– من فکر کردم شاید با تو نا جور رفتار کرده ام. امروز کارم بسیار سخت و طولانی بود و تمام آزردگی هایم را بر سر تو خالی کردم. بیا همین 5 دلاری که می خواستی!
پسرک نشست، خندید و فریاد زد : متشکرم بابا ! بعد دستش را زیر بالشش کرد و از همان زیر چند اسکناس مچاله شده در آورد.
پدر وقتی دید پسرکش خودش هم پول داشته، دوباره از همین قصه پیش آمده عصبانی گشت و با عصبانیت خاطر نشان کرد : با همین که خودت پول داشتی، به چه دلیل از من پول خواستی؟
پسرک جواب داد: برای اینکه پولم کافی نبود اما من الآن 10 دلار دارم. آیا می توانم یک ساعت از کارتان را بخرم تا فردا شب یک ساعت زودتر به منزل بیایید؟من عاشق شام خوردن با شما هستم…
امیدواریم از همین قصه عاشقانه و دیگر قصه های عاشقانه هوش پارسی حظ برده باشید. همچنین می توانید نظر خود را حول همین قصه های عاشقانه در ادامه درج کنید.

  • علی احسانی
  • ۰
  • ۰


تقویت حافظه : اینترنت مقوی حافظه است؟

امروزه دسترسی به شبکه جهانی اینترنت امری عادی برای بسیاری از مردم شده است وبسیاری به راحتی می توانند به آن دست یابند. اما باید ببینیم که تاثیر آن بر تقویت حافظه چیست؟ آیا حافظه افزایش می یابد یا نه؟ تجربه شما در مورد تقویت حافظه و اینترنت چه بوده است؟
تضعیف یا تقویت حافظه تنها و تنها به شکل رفتار شما و شیوه ی استفاده از آن ربط پیدا می کند. زمانی را تصور کنید که شما از اینترنت به عنوان منبع برای تمامی اطلاعات خود می نگرید و هیچ چیز را به حافظه ی خود نمی سپارید. در این صورت حافظ ی شما روز به روز ضعیف تر می گردد، چرا که از آن استفاده نکرده اید. همانند وسیله ای که متروک باشد و کارایی خود را پس از مدتی از دست می دهد. اما اگر از اینترنت به عنوان وسیله ای برای افزایش معلومات و محفوظات خود می نگرید و هر گاه مطالب مفیدی در آن یافتید سعی می کنید آن را به خاطر بسپرید در این صورت اینترنت برای شما یک وسیله ی مفید خواهد بود

 


تست هوش فیزیکی

علی برادر بزرگ تر امید است . امید جدیدا به مسایل علمی و فیزیکی علاقه بسیار پیدا کرده است و مدام در حال انجام آزمایش های فیزیکی است و باورش این است که در همه ی زمینه های علمی از برادرش بهتر است . برای اثبات این قضیه تصمیم می گیرد که یک مسابقه تست هوش ترتیب دهد :
هر دو آن ها باید یک بطری مشابه از یک جنس و با یک اندازه را از آب پر نمایند و در داخل فریزر قرار دهند تا یخ بزند و بطری هرکس که زودتر یخ بزند برنده این مسابقه تست هوش می شود  اما باید چند نکته را هر دو رعایت نمایند :

1 – هر دو باید از آب آشپزخانه بطری های شان را پر نمایند .
2 – برای یخ زدن آب باید هر دو از یک فریزر استفاده نمایند .
3 – هر دو باید در یک زمان مشخص اقدام به گذاشتن بطری های شان در فریزر نمایند .
اکنون شما باید از هوش فیزیکی خود استفاده نمایید و علی را در این مسابقه تست هوش کمک کنید تا در برابر برادر کوچکتر خود شکست نخورد .

پاسخ این تست هوش را کمی پایین تر مشاهده نمایید .

 

 


پاسخ تست هوش فیزیکی

پاسخ به این تست هوش جالب مشکل نیست اما همان طور که از اسم آن پیداست باید کمی اطلاعات فیزیکی داشته باشید . برای این که علی در این مسابقه تست هوش برنده باشد باید از آب جوش استفاده نماید و فورا بعد از پر کردن بطری و بستن در آن در فریزر قرار دهد به این ترتیب آب جوش زود تر از آب هم دمای محیط ( 25 درجه سانتی گراد ) یخ می زند . ( در کتب فیزیکی می توانید اطلاعات بیش تری درباره این پدیده به دست آورید )


  • علی احسانی